It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Wednesday, May 30, 2007

سیگار می کشم پس هستم!

آره ؛حق با توه
!
ایمان زندگی آدم رو شیرین می کنه
اما قضیه اینه که من اصلن از طعم شیرین خوشم نمیاد
یعنی تا حالا نتونستم یه توت سفید رو تا آخر بخورم
اصلن هم حال نمی کنم که قهوم رو با شیر یا شکر قاطی کنم.
طعم تلخ زیتون هم دلاویز ترین مزه ی زندگیمه.

Thursday, May 17, 2007

تناقض...!

عزیزم من به هیچ چی اعتقاد ندارم؛
عزیزم من حتی به هیچ چی هم اعتقاد ندارم
عزیزم من اعتقاد دارم که به هیچ چی هم نباید اعتقاد داشت
الو ؛گوشت با منه عزیزم؟؟
بوق-بوق-بوق-..
آره ؛خود متناقضه می دونم؛آره قطری سازی ؛آره عزیزم من اعتقاد ندارم که باید معتقد به دوست داشتنت باشم
عزیزم؟چرا چیزی نمی گی؟
بووووووووووووووووووووق

Sunday, May 13, 2007

موضوع از این قراره که وقتی همه ی آدما در اثر شدت گرما و بی آبی در حال تلف شدن از گرما باشن:
معلومه که با دیدن یه کانتینر که شروع می کنه به پخش آب سیب تقلبی ؛با عجله به سمتش هجوم می یارن و حتی به به و چه چهشون هوا میره
دیگه هیچ کی یادش نمی یاد که اصلن آب آلبالو بیشتر دوست داشته یا دلستر یا آب سیب رو به صورت کنسانتره ترجیح می داده
چیزی که مسلمه در حق جماعت تشنه نامردی شده
اما نمی دونم(؟( کار کار کارخونه تولید آب سیب بوده ..یا یه عده که هوا رو برا منافع شخصیشون گرم کردن خواستن جامعه ی هدف از دست نره و یه در صدی ام از کارخونه آب سیب میگیرن...یا اصلن یه اتحادیه ی باغ سیبداران پشت ماجراست!!.

Monday, May 07, 2007

حکایت عاشقی!

پس از ویرایش
این عاشق آن می شود که در آغوش بگیرد
آن عاشق این می شود که در آغوش گرفته شود
دلتنگ در آغوش گرفته شدن می شود
دلتنگ در آغوش گرفتن می شود
عاشق زیباروی بودنآن می شود
عاشق زیباروی این بودن می شود
عاشق این و آن می شوند که عاشق باشند
عاشق عاشق بودن می شوند
خرده ای بر آنان نیست!
منصفانه است
هر دو خرسندندو ایمان دارند که عاشقند

Thursday, May 03, 2007

کنتیسم؟؟

آره من از دستت ناراحتم مث خیلی موقع های دیگه ..اما این دفعه :آی کنت هلپ مای سلف سببنگ ایت
می دونم که بچه های اتاقت بهت حسودی می کنن ،میدونم که اونا کلی خرخونن ولی نمره شون از تو کمتر می شه!اما بابا جان من الان لیست اهدافم نوشته شده اس..هیچ ردی از معدل بالا توش نیس..می دونم باورش برات سخته اما انقد بزرگ شدی که آدما ی دیگرم بفهمی ..هوم؟اگی خواستی لیست اهدافم رو نشونت می دم!
بابا من تو دبیرستانشم معدلم 17 نمی شد!
آره تو نسبت به دخترای خرخون دور و برت خر خون نیستی اما تا حالا شده (تا قبل از این ترم) شب امتحان میان ترم لای کتاب رو وا نکرده باشی و تا 11 شب تو خیابونا پرسه بزنی؟>اصلن شده شب میان ترم بشه -دقیقن شبش ها-لای کتابو وا نکرده باشی؟
من کدوم عمومی مو بالای 16 شدم؟هان؟چن بار خودت به بهونه ی امتحان ،تمرین تحویلی ..نیومدی کافه؟
بابا من انقد به توانایی های خودم واقف هستم که به تو حسودیم نشه!می دونم از این جور آدما کم دیدی ..ولی الان دیگه می دونم چی می خوام از زندگیم..
بزرگترین مشکلت اینه که مشاهدات کوچیکت رو سعی داری به همه تعمیم بدی..نظریه ی آگوست کنت صد سالی هس رد شده ..هوم؟ ..