It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Thursday, December 31, 2009

They are sometimes called intelectuals...

آدمهای لنگه به لنگه
توهم عقیمِ دانستن، شناختن
قصابان بی رحم واقعیت
و اشاعه دهندگان مرموز ویروس مردگی

Thursday, December 24, 2009

change

آن بیرون انگار نزدیک است که اتفاق هایی بیفتد
اتفاقهایی در حد عوض شدن سربرگِ نامه های دولتی
لباسهای خانم گوینده ی تلویزیون
و محل ع.ش.ق..ب.ا.زی افراد

Friday, December 18, 2009

آن شناسی

آن که میبینی با جدیت چنگک به سر دیوار انداخته و جانش را بالا میکشد
از ذوق پایین پریدن است که چنین چالاک گشته

Wednesday, December 16, 2009

کلاغها

من از این شهر خسته ام،
من از این رژ لبهای صورتی جیغ،
من از این روژ لبهای صورتی مات خسته ام
من از آدمهای توی بی آرتی خسته ام که همه شان عین هم لباس می پوشند و به غریبه ها چپ نگاه میکنند
من از عابر بانک های همیشه لَنگ خسته ام
من از پراید و 206 خسته ام
از آدمهای یواش هم خسته ام
آدمهای یواش با صدای یواش،
که آخر نفهمیدم خنگم که نمیشنومشان یا مال اختلال مادرزادی گوشم است
از آدمهایی که سعی میکنند که به روی خودشان نیاورند که فیلم بازی میکنند خسته ام
از بی شناسنامگی خسته ام
از کلاغهای شهر هم خسته ام که تا می آیی باشان دوستی کنی بی صفتها همه ترسشان را بال پرواز میکنند

Friday, December 04, 2009

هستی

و بشر به راستی چیست جز یک توده ی واداشته ی وا به لا گذاشته؟
و هستی چیست جز مجهولی مقتدر
که از انبوه اقتدارش تنها آلتی پیداست از دید بشر - و هر بشر تنها یکی است و اتحادی بین نوع بشر نیست-
و بشر تنها میداند که جز با مکیدن آلت هستی راهی برای مقابله با نیستی نیست
و هستی گاه به گاه پرده تکانی میکند و بشر تا حواسش از آلت خوردن به دیدن پرده پراکنده میشود آویزان میشود از پرتگاه نیستی و با التماس تمنای چشم پوشی مینماید تا باشد
واحسرتا که بشر حتی نمیداند که چرا از نیستی هراسان است

اطلاعیه

اینجانب به تنهایی موفق به کشف علت لنگیدگی بلاگم گشتم:
سایت بلاگرد منقضی گشته بود و چون لینک لیست بلاگردی داشتم بلاگ من هم لنگیدونده شده بود.
لطفا خودتون باخبر شده و غایبان به حاضران ندای غیبی دهند.