It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Monday, April 20, 2009

اینجا کارگران مفتند!

در این کارخانه کارگران مفتند
در این کارخانه کارگران نه برای چیزی از جنس نان، که چیزی از جنس وعده ی یک نان در فرداها
و یا چیزی از جنس نوشته ای شدن بر تاریخ
سخت کار میکنند

در این کارخانه کارگران از میان مردم به پشت میزهای تنهایی رانده میشوند
در این کارخانه کارگران سخت تخت، کم بُعدی تا سطح یک کاغذ، یا چند کاغذ میشوند
در این کارخانه کارگران با اشتیاق از خود کاغذ سیاه میسازند
و بی انتظار هیچ مزدی در رویای تاریخ شدن در پشت میزهای تنهایی سخت کار می کنند
اینجا شریف است، کارخانه ی کاغذ سیاه کنی صنعتی شریف...