It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Wednesday, May 08, 2013

افسوس

در زندگی زنانه ام همیشه جای خالی یک خواهر بزرگتر را احساس کرده ام؛
یک زن دیگر که هورمون ها و احساس های زنانه ی من را بشناسد و بتوانم درباره ی ماجراهای عاشقانه ام با او صحبت کنم و ماجراهای عاشقانه ی او را بشنوم و دانسته های خود را از قلمرو ناشناخته افزایش دهم. گاهی نظرش را جویا شوم درباره ی یک فرد یا تصمیم درباره ی یک فرد.
این جای خالی همیشه خالی می ماند...