It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Wednesday, May 28, 2008

آهای آقای قیلترینگ

آهای آقای قیلترینگ!!
باور کنید این سایت هایی که می آیند و وبلاگهای آپدیت شده را لیست می کنند اصلن سایتهای بی ناموسی ای نیستند، آقای قیلترینگ در مجموع بلاگستان فارسی 100-150 تا وبلاگ وجود دارد که تویش حرف حساب پیدا می شود و همین 100-150 وبلاگ با هم آمد و شدی دارند و تضارب آرایی، باور کنید مخاطبینشان به هزار نفر هم نمی رسد آقای قیلترینگ. هیچ کس خبر دار نمی شود از بحثهای آنها. آقای قیلترینگ، بین خودمان باشد، ما اینجوری در واقع داریم یه جوری سر خودمان را گرم می کنیم که یکوقت به کارهای بی ناموسی دچار نشویم، یعنی درواقع همان خ..و.د ار.ضایی آقای قیلترینگ. قضیه همان تیراژ 3000 جلدی کتابها و مخاطبین 3000 تایی آنهاست،خودمان را خفه هم کنیم کسی حوصله حرفهایمان را ندارداینجا!! آب از آب تکان نمی خورد مطالب آن کتاب ها چاپ شود و یا وبلاگ ها قیلتر نشوند، به ما رحم کنید آقای قیلترینگ، اجازه دهید در همین توهم شیزوفرنیایی که داریم یه کاری می کنیم غرق باشیم! وبلاگها را قیلتر تر نکنید! جناب قیلترینگ!

Saturday, May 17, 2008

در باب روس.پیگری

اشاره:

هدف نهایی از شروع بحث حاضر، بررسی زنان بعنوان مشتریان روس.پیگری ، و بررسی عملکرد آنان در این نقش است، از آنجا که تخمینی از حوصله ی مخاطب احتمالی در نظر ندارم در خیلی از استدلال های فرعی به اشاره ای کوتاه بسنده کرده ام.



اگر اشتغال را مشغولیتی بدانیم که به تناسب وقت و انرژی ای که صرف می شود مستحق درآمد است، به حق است اگر روس.پیگری را اشتغال و شایسته ی مزد بدانیم.

روسپیگری می تواند یک شغل تمام وقت یا پاره وقت، مردانه یا زنانه باشد.افراد روسپی به تناسب هنری که دارند و کیفیت کار، درجه بندی شده و مزد های متفاوتی دریافت می کنند.

همانگونه که یک ساندویچ فروش صرفاً می تواند به سان یک کارگر ساده کالباس را خرد کرده درمیان باگت بپیچد و ساندویچ فروش دیگری در همان شهر انواع هنر نمایی ها را در تهیه ی یک ساندویچ به کار می گیرد و قیمت محصولات این دو از زمین به آسمان است و هر کدام مشتری های خود را دارند، روسپیان درجه بندی شده مشتری های گوناگونی دارند.

در دفاع از شرف شغل روس.پیگری تنها راه حل ردّ انتقاد های موجود به نظر می رسد. در نگاه اول انتقادی که به روسپیگری در مقایسه با مشاغل دیگر در آسان بودن، و به نوعی مفت بودن پولی است که از این راه عاید فرد می شود- اگر جامعه را ایده آل فرض کنیم به طوری که روسپی یک فرد مستقل است و مزد را شخصا دریافت می کند-. اما آیا این شغل به راستی ساده است؟ همخوابگی عملی انرژی گیر و توانفرسا است، تا اینجا عمل روسپی به اندازه ی یک کارگر ساده احترام آمیز است. اما آیا انرژی ای که روسپی صرف می کند معادل کار یک کارگر ساده است؟ منطقی است که اگر یک روسپی نقش منفعل و غیر خلاقانه داشته باشد مزدی معادل یک کارگر مشغول در معدن زغال سنگ را داشته باشد. اما آنچه سبب محبوبیت یک روسپی می شود ریشه در توانایی وی در برقراری ارتباط جسمی با افراد مختلف با سلیقه ها و ذائقه های مختلف دارد. برای ممتاز بودن در فیلد خود وی باید یک روانشناس ماهر، ورزشکار زبده، هنر پیشه ای قابل باشد. چرا اینکه شخصی نظیر رضا زاده با تکیه بر توانایی های ذاتی و تمرینهای مداوم با بالای سر بردنِ وزنه های سنگین ثروتی میلیاردی به هم می زند محل اشکال نیست؟ آیا یک روسپی به راستی شغل ناشرافتمندانه تری از یک مانکن لباس دارد؟ همه ی این بدبینی های ما در مورد این شغل ریشه در ساختار ذهنی ما دارند، با این وجود ترجیح می دهم که فرض کنم شما انتقاد بیشتری به ماهیت روسپی ندارید و بحث خود را مطرح کنم ، با این وجود اگر انتقاد منطقی ای وارد شد پاسخگو خواهم بود.

اما چه کسی می تواند نقش روس.پی رابازی کند؟ ویا به بیانی ساده تر، چه کسی شایسته ی دریافت وجه در مقابل انجام عمل ج.نسی است؟ به مثال زیر توجه کنید:

"آقا یا خانم الف. یک فرد علاقمند به ترجمه ی زبان انگلیسی است، وی در اوقات فراغت خود "هایکو" ترجمه می کند و یا متنهای مورد علاقه اش را به فارسی بر می گرداند. یکی از همکلاسی های " آلف." برای پروژه ی 3 نمره ای یک درس عمومی باید یک مقاله ی 15 صفحه ای ترجمه کند، اما از آنجا که مهارت خوبی در مترجمی ندارد و ترجیح می دهد بر دروس اختصاصی خود متمرکز شود از وی می خواهد که این favor را در مقابل مبلغ توافقی برای وی انجام دهد و مقاله اش را ترجمه کند. آقا یا خانم الف. از آنجا که فردی منطقی است و برای وقت محدود خود ارزش قائل است و از طرفی بی نیاز از پول نیز نیست پیشنهاد وی را با مبلغی متعارف می پذیرد."

دقت کنید که "الف" دوست آن فرد بود، اما از آنجا که آن دو، افرادی واقع بین هستند قرارداد بالا میان آنها منعقد شد. من همین را در مورد ش.ک.س منطقی می دانم. بسیار پیش می دهد که فردی در شرایطی قرار می گیرد که به شدت به انجام عمل ج.نسی تمایل دارد و از طرفی پارتنر همیشگی او در دسترس نیست. در این شرایط چه می کند؟ بسیار مرسوم است که از طریق دوستان و آشنایان پارتنری دست و پا می کند.( این موضوع در میان دخترها مرسوم تر است، چرا که تجربه نشان داده، پسرها سخت به جمله ی "مفت باشه کوفت باشه" معتقدند) . آیا منطقی است که یک پارتنر از آسمان سروکله اش پیدا شود و بدون دریافت هیچ مبلغی راهش را بکشد و برود؟ آنچه من می خواهم عنوان کنم این است که زمانی که من به فردی مبلغی می دهم تا با من بخ.وابد، این حس که وی در مقابل این کار پولی دریافت کرده، در ناخودآگاه من، وی را از لیست افرادی که دلتنگشان می شوم بیرون می آورد و یا ذهن من را کمتر اشغال کرد. از طرفی احساس می کنم هر زمان که هوس وی به سرم زد می توانم با یک تلفن و آماده کردن مبلغ او را لمس کنم!

آیا این موضوع که هر زمان اراده کنید، فارغ از اینکه رو پوست صورتتان لکهایی ظاهر شده باشد یا نه، و یا دور کمرتان بهترین اندازه ی ممکنه را دارد یانه، می توانید دست در جیب کرده و یک شریک ج.نسی برای خود دست و پا کنید بر اعتماد به نفس شما نمی افزاید؟

در مقابل این وضعیت، وضعیت دیگری است که فردی یک بار مفت و مجانی به رختخواب شما آمده، از آنجا که احساس مورد سوء

استفاده قرار گرفتن داشته یا علل مشابه دیگر شما را ریجکت می کند. آیا می توانید ادعا کنید که آسیب ندیده اید؟



فرض کنیم دلایل بالا را پذیرفتید و قبول کردید که در این موارد باید مبلغی بپردازید. آیا جرئت چنین پیشنهادی را به آشنایان خود دارید؟


پسرها معمولا به اندازه ی کافی دسترسی به افراد پولی دارند، اما دختر ها چطور؟ آیا روس.پی ارزانقیمت مرد می شناسید؟ چیزی در حدود سی-چهل تومن؟

پ.ن. این مقاله باید ادیت شود، یعنی الان نه مقاله است نه یک متن وبلاگی.

پ.ن2. احتمالن این بحث بر مبنای نظرات شما ادامه خواهد داشت.

Monday, May 12, 2008

آن قبلترها

می دانی این ماجرا بر می گردد به خیلی سال پیش
آن قبلتر که 500 تومنی برای خودش ابهتی داشت و لای پولهای مچاله شده ته کیفت گم نمی شد
آن قبلتر که هنوز نامت به افتخار یک ترانه ی برنامه کودک "مینا" شده بود نه ترانه ی " گل مینای جوان"
حتی آن قبل تر که آمریکا بهشت بی بروبگرد زمین بود
همان روزها از که پسر ها موجوداتی عجیب بودند که هردم دختر ها را فرییب می دادند و باید مواظب بود بود که گولشان را نخورد
...که توهم امر مجهول باردار شدن پس از کوچکترین تماس ج.نسی خواب هر شب را بیخواب میکرد
.... که آواهای گوگوش و کریس دی برگ پادشاهان بی رقیب تنهایی بودند
... که هنوز سیگار بوی بدی می داد وسر دردآور بود
...که شراگیم روشنفکر ترین وبلاگ نویس بلاگستان بود
...که ایران برای بیشتر آدم ها چیزی بیشتر از پنج حرف بود و ناسیونالیستی یک جور روشنفکری...
...