It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Saturday, February 07, 2009

در را

داری می¬روی بیرون در را هم پشت سرت ببند
من خوبم همه چیز هم خوب است¬ و من خوشبخت ترین موجود روی زمینم همین الان
پشت سرت ببند در را، بیرون که داری می¬روی
نه، لازم ندارم چیزی و دنبال گوش هم نمی¬گردم
در را یادت نرود ببندی خواستی که بروی بیرون
اوضاع کاملن مرتب است و من هیچ ناراحتی روانی ای پیدانکرده ام
در را...
هیچ کدورتی به دل ندارم از تو
در را..
خاطرات با تو بودن هنوز هم دوست داشتنی است
در را ببند بیرون که رفتی

No comments: