بابا دیگه نمیخوام دانشمند بشم بابا میخوام بیام پیشت
دیگه میخوام هر شب بشینم باهات تخته بازی کنم
بابا پایه میشم هرشب با هم بریم پیاده روی
It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی میکرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه میکردم، ...
No comments:
Post a Comment