ساعت 7 بود ؛هیچ کدوم از تاکسی ها تا فاطمی نمی بردن؛خیلی دیر شده بود؛7:30 در مدرسه رو می بستن
سوار یه پیکان کهنه ی توسی رنگ شدم که درش لق می زد
همش فک می کردم چه جوری این خانوم نکویی رو راضی کنم که از انضباطم کم نکنه،اه این یارو چه قد یواش می رونه
نه ؛انگار آقاهه اصلن حواسش نبود این مسافرا برا ماشین چه دست و پایی تکون میدن
"؟خانوم شما چند سالتونه"
"15"
"خوش به حال اونی که همسر شما می شه"
طبق قانون نانوشته ی متانت و ادب خودم رو به نشنیدن زدم
یه بوها ی غریبی بلند شد؛ این که دستاش اصلن رو فرمون نیست؛
یه کم اومدم اونطرف تا ببینم اون جلو چه خبره!
بله !من آلت جنسی مردانه را برای اولین بار دیدم!
آقا من این جا پیاده می شم"
ا پیاده می شین؟
"
از اون ماجرا 6 سال می گذره
اما هر بار که تو تاکسی تنهام و رو صندلی پشت راننده نشستم بی اختیار حس می کنم داره زیپ شلوارشو باز می کنه.
5 comments:
سلام خیلی خوب مینویسی ای کاش من هم مثل تو بودم
salam hamdaneshgahi:D
(ino az aksi ke az kelase ebnesina gerefti fahmidam)ghashang minevisi!
faghat age in neveshteyein akhari khatere hastesh?ya dastan?age dastane chera inghad siah?
SUT 81 ;)
بهزاد نتونستم برم تو وبلاگت چون آن اوبلبل بود پروفایلت..ماجرای این نوشته عین واقعیت بود ..تهران فک کنم 81
salam man weblogamo 3 sale toosh chizi naneveshtam doorost az vaghti dr Rahimi Tabar ostade daneshkade fizik goft ke zelzele gharare biad:D
gardo khak gerefte :D
khoshhal misham az ashnayit Id yahoo messengeram ine behzad62
age khasti addam kon!
السلام عليك يا بنتي
بابا از شما اين چيزا بعيده
راستي شما الان 21 ساله هستيد؟
پس بايد... ببخشيد اصلا حواسم نبود
از شما عذر ميخواهم
zigzag_mi6@yagoo.com
Post a Comment