It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Sunday, February 10, 2008

...

1.دست که می خواهی بدهی با من اون دستکش های چرمی کوفتیت رو در بیار قبلش
2. از لبخندهای راه دورت متنفرم
3.انقدر احمق نیستم که بلد نباشم خودمو به حماقت بزنم
4.از موارد بالا فقط یکیش مخاطب خاص داره

No comments: