آن که میبینی با جدیت چنگک به سر دیوار انداخته و جانش را بالا میکشد
از ذوق پایین پریدن است که چنین چالاک گشته
Friday, December 18, 2009
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی میکرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه میکردم، ...
No comments:
Post a Comment