It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Tuesday, April 29, 2014

قرار بود یه روز قشنگ بیاد
قرار بود یه روز بیاد که بابا کار ساختمون سازی نداشته باشه
قرار بود یه روز بابا بیاد اینجا با هم کشاورزی کنیم
قرار بود یه روز بیاد که با خیال راحت مثل اون قدیما همه دور هم باشیم

Friday, April 25, 2014

بابا

اتفاق ناگواری بود، 
همه متاثر شدند و بشدت اظهار همدردی کردند
حادثه به خودی خود دردناک بود و موقعیت من در هنگام مواجهه با آن تاثر برانگیز
اما برخی بیشتر می‌دانستند که بابا چقدر برای من خاص بود و رابطه‌ی من و بابا چقدر منحصر به فرد
آنها بیشتر متاثر شدند و کلمات قشنگتری برای همدردی به‌کار بردند

Thursday, April 17, 2014

دوست قدیمی

کلی ماشین رو عقب و جلو کرد که بتونه زیر یه درخت پارک کنه، بعد از یکی دو سال می‌دیدمش، داشتیم می‌رفتیم کابوکی تجریش شام بخوریم
وقتی عملیات پارک کردن ماشین تموم شد یه نگاه به آینه‌ی عقب کرد و خیره شد به من(مثل همون نگاهی که یه بار گرت تو چادر توی کمپینگ به من انداخت و من گفتم:وات؟ اون گفت: یو نو وات و اون کیس خاطره انگیزبینمون اتفاق افتاد)  بعد گفت مممم  فلانی بوسم کن، منم لپهاشو بوس کردم و از ماشین پیاده شدیم..

Monday, April 14, 2014

از زخمها

زخمهایی هستن که زمان می‌بره تا برطرف بشن،  واقعیت این زخما هرگز از بین نمی‌ره، فقط گذر زمان کمرنگ و کمرنگ‌ترشون می‌کنه، نباید عجله کنی و پوسته‌ی زخم رو با ناخن بکنی، یا سعی کنی با بتادین خشکش کنی، اینها باعث می‌شه زخم دوباره تازه بشه، یا در حالت آخری زخم سریع کهنه شه و اثر و رنگ زخم همیشه روی پوست بمونه

Friday, April 11, 2014

از لب پنجره

نگاه کردن از لب پنجره به آدما و دنیاشون خیلی مزه می‌ده
ببینی که تقلا می‌کنن، ببینی که طمع می‌کنن، ببینی که گاهی شاد می‌شن
و احساس کنی که می‌تونی چند وقت بعدشون رو پیش‌بینی کنی
بعد لبخند بزنی، پنجره رو ببندی و زیر کتری رو روشن کنی و صدای موزیک رو بلند کنی

Sunday, April 06, 2014

در رو پشت سرت ببند

 چند وقتی بود جفت زانوهاشو گذاشته بود بیخ گلوم تکونم نمی‌داد،
با اون لبخند بیروحش زل زده بود تو چشام و می‌گفت چرا تازگیا لبخند نمی‌زنی، چرا از حضور زانوی من بیخ گلوت سرخوش نیستی
تو چشاش نگاه کردم و گفتم، خیلی خوش گذشت داری می‌ری بیرون در رو  پشت سرت ببند