It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Wednesday, November 08, 2006


بکارت را که می شنوم "تس" در خاطرم زنده می شود ..دخترکی که در شب پیوند با معشوقش قرار بر آن شد که از در صداقت هر آنچه باید گفت بگویند..وپسرک تصورش هم نمی کرد که تس باکره نیست...تس صداقت پیشه کردو ماجرای تجاوز را بازگفت ..هیزمها در شومینه ی کلبه گر می گرفتند..ومرد تردید در وجودش رخنه کرد .. تس رادوست می داشت ..لبها ی تس طعم کره و عسل می دادند.بین سنت و عشق یکی را باید بر می گزید ..مهلتی برای تصمیم گیری خواست و تس را ترک کرد...ما جرا به اعدام تس که ناگزیر به قتلی شده بود ختم شد.
مرد پشیمان و دلتنگ صحنه ی اعدام را شاهد بود... شاید اگر اندکی زودتر باز می گشت..
گناه دختر چه بود؟نمی توانست با زیرکی مرد را بقریبد و ماجرا را پنهان کند؟شاید مرد پشیمان روز اعدام به همین می اندیشید.
چه بود که آن شب مرد را به ترک معشوقه وا داشت؟عشق را .صداقت را در چشمان دخترک ندید؟ریسمان های سنت تن مرد را در بر گرفتند از کلبه ی ییلاقی بیرونش کشیدند و او می جنگید...یک سال و اندی گذشت تا ریسمانها را از هم تاراند..خسته از نبرد و خو شحال از پیروزی از اعدام تس با خبر شد..
توضیحات:"تس"شخصیت اول کتاب "تس" اثر "توماس هاردی"است

No comments: