It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Tuesday, September 18, 2007

دیدار

مرد نگاهی به گوشی تلفن همراهش انداخت؛مکثی کرد و چند بار دکمه های آن را فشار داد و از اتاق 504 به سمت دستشویی مردانه رفت.
زن به گوشی همراهش نگاهی کرد و با لبخندی بر لب اتاق 301 را ترک کرد ؛ وارد آسانسور شد و دکمه را فشار داد.چند دقیقه بعد در طبقه ی 5 از آسانسور خارج شد. در دستشویی زنانه آخرین در مشکی را گشود و وارد دالان نموری شد.مرد آرام در آغوشش گرفت و زن شانه های مرد را نوازش می کرد. نیم ساعت بعد زن از دستشویی زنانه و مرد از دستشویی مردانه را همزمان بیرون خواهند آمد ؛زن به سمت آسانسور می رود و مرد به اتاق 504....

No comments: