It is 22:55 and it gonna calm down in few seconds... بابا پشت تلفن مکث کرد و در حالیکه سعی می‌کرد بغض خودش رو پنهان کنه گفت پس بالاخره دختری از ایران رفت آمریکا، داشتم ریز ریز گریه می‌کردم، ...

Friday, August 08, 2008

چطور تن داده ایم به این بالماسکه؟

آیا ممکن است که در نقطه ای از دنیا در همین زمان و یا همین نقطه ی دنیا در یک زمان دیگر، یک نفر یا چند نفر از دیدن عکسها و فیلمهای من و همکلاسی هایم با این مقنعه ها همان احساسی را داشته باشندکه من از دیدن آن روبنده های وحشتناک زنهای محلی در فیلم ِ"سازدهنی" داشتم؟ و از خود(شان) بپرسند که چطور ممکن است تن داده باشند اینها به شرکت در چنین بالماسکه ای؟

No comments: