من از این شهر خسته ام،
من از این رژ لبهای صورتی جیغ،
من از این روژ لبهای صورتی مات خسته ام
من از آدمهای توی بی آرتی خسته ام که همه شان عین هم لباس می پوشند و به غریبه ها چپ نگاه میکنند
من از عابر بانک های همیشه لَنگ خسته ام
من از پراید و 206 خسته ام
از آدمهای یواش هم خسته ام
آدمهای یواش با صدای یواش،
که آخر نفهمیدم خنگم که نمیشنومشان یا مال اختلال مادرزادی گوشم است
از آدمهایی که سعی میکنند که به روی خودشان نیاورند که فیلم بازی میکنند خسته ام
از بی شناسنامگی خسته ام
از کلاغهای شهر هم خسته ام که تا می آیی باشان دوستی کنی بی صفتها همه ترسشان را بال پرواز میکنند
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
دوستی با کلاغها راه و رسم خودشُ داره.
Post a Comment